مقدمه :
از نخستین روزهای شروع فعالیتهای “موسسه خیریه یاوران ایتام” با خانم “سهیلا نوحی (بلوری) همراه بودیم، که او خود یک همراه، یک همفکر و پایه گذار در یاوران بود…
وحالا با “تخصص” کارشناس ارشد مددکاری اجتماعی با تخصص بالینی در “سلامت روانی” با او همراهیم و قرار است با مقالاتی علمی و با کندوکاوی دقیق در خدمتش باشیم. و گروه هدف موسسه را که “خانوارهای مادر سرپرست” هستند، بیشتر و بهتر بشناسیم …
“امید آنکه این سلسله مقالات که در جهت افزایش سطح آگاهی مخاطب ارائه میگردد بتواند برای تک تک ما که تجربه چندین ساله در یاوران داریم کمکی مضاعف باشد”.
مهری نوحی
در نوشتار قبلی اشاره مختصری به آلام و چالشهای روحی و روانی ناشی از دست دادن همسر برای بانوان سرپرستخانوار داشتیم و فهرستوار به طرح گوشه ای از این معضلات پرداختیم. در سایه عنایات پروردگار در مباحث آینده نگاه وسیعتری به تک تک این موارد انداخته و سعی در بازنگری این آلام روحی با تاکید بر مباحث عمیق روان نگری و بهداشت روانی خواهیم داشت. همه ما انسانها صرف نظر از نژاد، مذهب، ملیت و فرهنگها بهطور همهگیر و جهانی پس از مواجهه با شکستها، ناکامیها، صدمات مالی، درگیری با بیماریهای صعبالعلاج، جدائی از عزیزان و یا از دست دادن عزیزان بطور کاملا طبیعی و قابل انتظار دورانی از غم عمیق و جان کاه و تشدد افکار را سپری میکنیم. این واقعیتی است که هیچگاه از دیدگاه ما و پیشینیان مان پنهان نبوده و برای اولین بار خانم الیزابت کوبلر راس(Elizabet Kubler Ross ) روانپزشک آمریکائی – سوئدی در سال 1969 میلادی در کتابی به نام مرگ و مردن (Death and dyiny) مدلی جامع برای مراحل روحی که معمولا افراد در مراحل دردناک زندگی تجربه میکنند، ارائه نمود. پیش از بررسی این مدل باید به چند نکته ضروری توجه کامل داشت. ارائه این مدل بدان معنا نیست که الزاما همه افراد تمام این مراحل را تک تک و به همان ترتیب ذکر شده تجربه خواهند کرد. دراین مدل به این نکته اشاره شده که بسته به عوامل متعددی امکان دارد بعضی از افراد این مراحل را اصلا
تجربه نکنند و یا به ترتیب دیگر، یا درجات و طول زمانهای متفاوت از ترتیب ذکر شده تجربه نمایند. دانستن این نکته ضروری است که بسیاری از افراد امکان دارد بارها نوسان روحی و فکری دربین مراحل را تجربه کنند، بطور مثال از مرحله سوم به دوم یا حتی اول بازگشت کنند. دکتر راس (Ross) این نکته را بطور شفاف بیان میکند که هدف از ارائه مراحل حزن و سوگواری هرگز این نبوده که مشتی احساس نامطلوب و حزن آلود را به صورت قابل پسندی ارائه کنیم، اینها صرفا بیانگرعکسالعمل طبیعی به نام ناملایمات زندگی است که بسیاری از افراد تجربه مینمایند. حال آن که همانگونه که تجربیات دردناک اشخاص متفاوت هستند، عکسالعمل افراد به غم و اندوه ناشی از آن تجربیات هم میتواند متفاوت باشد، چگونگی سوگواری افراد به همان اندازه متفاوت است که زندگی آنها .
مراحل حزن و سوگواری :
مرحله اول: انکار واقعیت (Denial)
بسیاری از افراد بطور طبیعی پس از مواجهه علیالخصوص ناگهانی با مصائبی بزرگ در صدد ناباوری و انکار واقعیت برآمده و از قبول آن سر باز میزنند. این انکار واقعیت، واکنش دفاعی طبیعی مغز به قابل تحمل کردن واقعیتی است که قابلیت درهم شکستن کامل شخص را دارد . در این مرحله کاملا طبیعی است که شخص دچار گونه ای سردرگمی و اغتشاش فکری شود. وی از باور واقعه سرباز زده و انتظار دارد که آنچه بر او گذشته کابوسی گذرا باشد که به زودی از آن بیدار میشود. برای مثال مدتها انتظار میکشد که عزیز از دست رفتهاش به خانه بازگردد. توجه به این نکته بسیار حایز اهمیت است که ما بدانیم این احساس گیجی و سردرگمی، ناباوری، کابوس دیدن و در خواب و رویا بودن و زیر سوال بردن سیستم اعتقادی و ایمانی همگی احساساتی هستند که بطور طبیعی توسط بسیاری از افراد ولو با درجات متفاوت تجربه میشوند. زمان ماندن در این مرحله و شدت انکار واقعیت در افراد، متفاوت و بسته به شرایط زیادی می تواند کاملا متفاوت باشد. گاهی اوقات افراد در مدت کوتاهی به مرحله بعدی گام میگذارند و گاهی اشخاصی به مدت طولانی در این مرحله باقی میمانند.
مرحله دوم: عصبانیت (Anger)
رفته رفته پس از قبول واقعیت و رو در رو شدن با آن بسیاری از افراد وارد مرحلهای از احساس خشم مفرط میشوند. بسیاری در این مرحله احساس خشم و عصبانیت نسبت به خود، احتمالا پزشکان، دوستان، آشنایان، سیستم اعتقادی و حتی خشم به عزیز از دست رفته را تجربه میکنند. بسیاری با وجود این که عقلا واقف به این مسئله هستند که عزیز از دست رفته مستحق سرزنش نیست ولی بطور ناخودآگاه، احساس نوعی رنجش و عصبانیت نسبت به وی (به خاطر ترک ایشان) را تجربه میکنند ولی از طرفی واقف به این مسئله نیست که این احساس خشم میتواند کاملا طبیعی و محافظتی باشد، بنابراین از این عصبانیت احساس مفرط گناه میکند، که خود
موجب تشدید عصبانیت و تنشهای درونی میشود. در این مرحله مشخص دائما میپرسد چرا من؟ چرا برای من؟ سئوالی که حداقل در این دنیای مادی میتواند همواره بی جواب بماند.
مرحله سوم: چانه زنی (Barganing)
این مرحله عکسالعمل طبیعی به احساس ناتوانی و متزلزل بودن و سعی در بدست آوردن مجدد کنترل میباشد. در این مرحله شخص در بازبینی واقعیت در زیر لنز متفاوتی برآمده و سعی در بازی سازی واقعه به گونهای دیگر بر میآید، گاهی اوقات شخص در این مرحله شروع به سرزنش خود و دیگران کرده و به دنبال کاش چنین و چنان میشد بر میآید. برای مثال ذهن فعال به طرح مسائل جایگاهی میپردازد، مانند کاش زودتر به دکتر مراجعه کرده بودیم، کاش رفتارم با او بهتر بود و یا کاش چنین میشد و چنان نمیشد. در موارد برخورد با بیماریهای لاعلاج نذر و نیاز کردن یکی از واکنشهای طبیعی این مرحله میباشد تجربه این مرحله مقدمات گام گذاردن به مرحله ی بعدی را که مرحله افسردگی میباشد فراهم مینماید .
مرحله چهارم: افسردگی (Depression)
بسیاری از افراد در این مرحله “دچار خمودگی شدید فکری شده، احساس غم بسیار عمیق و جانکاه، تاسف و لاعلاجی کرده به گونهای که انجام و ادامهی وظایف روزمره را مختل، احساس شادی و امید و ادامهی فعالیتهایی که روزی برای آنها مسرت بخش بوده را شدیدا دچار مشکل و گاهی ناممکن میگرداند. بسیاری از افراد در این مرحله بیاشتهائی یا پراشتهایی، کمخوابی یا خواب مفرط شده و یا احساس مفرط گناه، احساس بیهودگی و لاعلاجی، کم تحرکی و کم حرف شدن، عدم توانایی کار در محیط خانه، یا مدرسه را تجربه مینمایند .
مرحله پنجم: پذیرش واقعیت (Acceptance)
آخرین مرحله از دوران سوگواری و حزن و اندوه پذیرش واقعیت و رسیدن به آرامش درون و ثبات روحی است. پذیرش واقعیت بدان معنا نیست که شخصی دیگر احساس غم نمیکند و یا به گونهای سعی در فراموش کردن عزیز از دست رفته را دارد و یا ذرهای از اهمیت مصیبت وارده کاسته شدهاست، بلکه این بدان معناست که ذهن و احساس شخص پس از طی مسیر طبیعی (که شاید انکار، عصبانیت، چانهزنی و افسردگی باشد) ، میپذیرد که نمیتواند و نباید خواهان چیزی باشد که دیگر امکان داشتن آن نیست. و فرد وارد مرحلهای از صلح و آشتی درونی و رو به رو شدن با واقعیت و قبول آن و ارائه زندگی پر ثمر، هدف دار و معنادار میشود. هرچند قبول کامل واقعیت و رسیدن به صلح درونی کامل در بسیاری از موارد میتواند قابل انتظار و عملی نباشد، نتیجه بسیاری از تحقیقات بالینی مبین این نکته است که در گیرشدن به مدت طولانی تر در چهار مرحله اول وصول به مرحله (پذیرش واقعیت) و صلح و ثبات درونی را به مخاطره انداخته و گاهی ناممکن میسازد .
چنانچه شخص پس از تجربه تلخ از دست دادن عزیزان درصدد خودیاری برنیاید و مورد حمایت گسترده و همه جانبهی روحی، معنوی و در صورت نیاز مالی قرار نگیرد امکان در گیر شدن او در مراحل اولیه و یا به تناوب بالا و پایین رفتن در این نردبان حزن و اندوه به مدت طولانی و به طرز قابل توجهی شدت مییابد. این امر نهایتا منجربه بروز بسیاری ناهنجاریهای روحی و جسمانی عمیق و ویرانکننده در شخص شده، بهگونهای که بازگشت به زندگی شاد، هدفدار و پر معنا را از شخص سلب مینماید .
هدف کاربردی از ارائه این الگو، وسعت دادن بینش، خودنگری و خودآگاهی افراد و معطوف داشتن اذهان به اهمیت آگاهی و ارادهی شخص و تقویت توانایی فرد در طی طریق است. این مدل در سراسر جهان راهنما و الگویی کاربردی برای بسیاری از دست اندرکاران بهداشت روانی در جهت ارائه خدمات مشاورهای و روان درمانی به مراجعین را فراهم ساخته است .
در این نوشتار صرفا به گوشهای از تلاطمهای روحی پرداخته میشود که ناشی از دست دادن عزیزان میباشد. ضمن بازگشت به مبحث آسیب شناسی مادران سرپرست خانوار و با اندکی تامل، عمق درد جانکاه و آسیبهای روانی ناشی از مصیبت از دست دادن همسر را نه اینکه کاملا درک و حس کرده بلکه شاید تنها بتوان آنرا تصور کرد. بانویی که حتی هزینهی کفن و دفن همسر و برگزاری مراسم سوگواری را ندارد. بانویی که نانآور خانهاش را از دست داده و گیج و مبهوت نمیداند آیا نگران آسیبهای روحی فرزندانش باشد و یا به فکر چگونه سیر کردن و یا چگونه نگه داشتن سقفی بر سرشان و دهها معظل مادی دیگر که برای قشر مرفه جامعه در شرایط یکسان مطرح نمیباشد .
به یاری حق در مبحث بعدی به بررسی راه کارهای عملی که می تواند مورد استفاده یاریگران و داوطلبان موسسه در کمکرسانی روحی به این عزیزان قرار بگیرد خواهیم پرداخت .
سهیلا بلوری
دی 1394
موسسه خیریه یاوران ایتام
www.yavaran.org