دلنوشته ای از مادری در شهرستان مهران

همسرم که از دنیا رفت تصمیم گرفتم برای حریم خانه هم پدر باشم هم مادر،گمان می کردم از پس روزگار و مشکلاتش بر آیم ،
اما بعد از گذر زمان فهمانده شدم که من فقط زن هستم و زن ساخته شده ام و نمیتوانم وظایف مردانه را به جا آورم و درآمد قابل قبولی داشته باشم…این شد که با مشکلات مادی مواجه شدم ،
کم کم کشیدن بار دختر معلولم بر دوشم سنگینی می کرد و خرج دوا و درمان پسرم از یک طرف و فقر و نداری نیز از طرفی دیگر و ناامیدی و وسوسه ی شیطان برای قطع امید از زندگی هم نبض زندگی مان را کند و کند تر میکرد….

در گیر و دار زندگی و غرق در باتلاق مشکلات بودم که متوجه نشدم چه کسی دستم را گرفت و دخترم تحت پوشش موسسه یاوران مستمری به وی تعلق گرفت و خودم که جز دامداری فعالیت دیگری نمیدانستم تعدادی دام به من اهدا شد که الحمدلله با فروش محصولات دام ها می توانم قسمتی از مخارج زندگی ام را تامین کنم و شکر گزارم از خداوند که با این کمک ها زندگی مان احیا شد…

 

آنگاه بود که به آیه ۵۳ سوره زمر پی بردم:::

** ای بندگان من که بر خود اسراف و ستم کرده‌اید، از رحمت خداوند ناامید نشوید که خدا همه گناهان را میآمرزد، زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است*

اخبار یاوران

با سفارش نماد همدردی (استند تسلیت) اندوهتان را با یاری یتیمان همراه می شویم.