خبری رسید خبری دردناک ، باز هم تصادف و هجرت پدری به جهان باقی و ماندن خانواده ای بدون یاور و نان آور
سه پسر، سه پسر بچه کوچک با مادری که فقط خانه داری میداند و دیگر هیچ .
نه بیمه ای و نه دیه ای، نه ارثی و نه حمایت کننده ای.
شنیدم که کوچکترین آنها فقط ۱۰ ماه دارد و مادر حتی هزینه شیرخشک هم ندارد…….
و ناگهان همه دویدند. ساعت ۶ صبح حرکت کردند . و بچه هائی در خانه ای محقر یافتند و مادرشان حتی نمی توانست با آنها به فارسی صحبت کند و پسر بچه اش مترجم او بود ، بلافاصله همانروز دو یاور که منتظر این پسر بچه ها بودند و یکی از آندو خواب پسری را دیده بود بنام محمد رضا و آنها یکی شان محمد بود و دیگری رضا . و روز بعد یخچال و لوازم التحریر و لباس و … و بلافاصله باز کردن حسابی و اعلام حمایتی و بدرقه تمام اینها اشکهای مادری که ناباورانه به آنها مینگریست و نمی دانست همه اینها را درکجای خانه دلش که تمامی غم بود و اندوه جای دهد؟؟؟!!!
مهری نوحی