گزارش مراسم افطاری در شهر مهران که رابط خوب و دلسوز موسسه سرکار خانم امیدی با همکاری خانواده محترم شان زحمت آنرا به عهده گرفتند…………
متن زیر هم نوشته ایشان است ..
وقتی به بچه ها گفتم که قرار است شام به کباب کوبیده دعوت شوند بسیار خوشحال شدند در پوست خودشان نمی گنجیدند…
فکر نمی کردم یک کباب کوبیده می تواند انقد خوشحالی را در بر داشته باشد…
اما در چهره ی یکی از بچه ها اثری از شادی نبود…!
آرام نزدیک شدم و خودم را هم قدش کردم و گفتم:عزیزم خوبی?خوشحال نشدی?
با صدای لطیفش گفت:چرا خاله… اما مادرم نمیتواند بیاید چون بیمارستان است…
خیلی متأثر شدم و گفتم: برایش غذا می بریم.
بعد از شنیدن این حرف انگار دنیا را به او دادم…
هر انسان به منزله ی یک دنیا است،و دنیای متفاوتی دارد ،پس شاد کردن یک انسان باتمامی دنیایش کار ساده ای نیست چه رسد به ۱۴۰نفر!و این عمل بزرگ در قالب سپاسگذاری هیچگاه نمی گنجد…
هیچگاه فکر نمی کردم به این سادگی می شود یک انسان را با تمامی باور هایش خوشحال کرد…
هیچگاه فکر نمی کردم که به این سادگی ۱۴۰ دنیا ،در حیاط خانه مان نشینند دور یک سفره و شاد و خندان شام بخورند…
این سادگی ها از کمتر کسی بر می آید…
کسی که از جنس آسمان است اما در میان مردم زندگی می کند.